به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، غلامحسین اسلامی فرد متولد ۱۳۴۰ تهران است. کارشناسی اقتصاد نظری، کارشناسی ارشد و دکترای علوم ارتباطات دارد.
اسلامی فرد در بخش نخست گفت وگو با ایرنا به نحوه حضور خود در این رسانه، جریان جانباز شدن خود، دیدار کارکنان خبرگزاری با مقام معظم رهبری، انتشار خبر دستگیری صدام و ... اشاره میکند.
ایرنا: بفرمایید چگونه وارد ایرنا شدید؟
اسلامی فرد: سال ۵۹ پا به خبرگزاری پارس سابق یا همان ایرنای فعلی گذاشتم. مدیرعامل، آقای شریف بود که انصافا انسان بسیار شریفی هم بود. بسیاری از همکاران قدیمی پارس بعد از انقلاب به دلایلی از این سازمان رفته بودند و سال ۵۹ اولین سری از همکاران بعد از انقلاب وارد خبرگزاری پارس شدند. آن موقع آقای دکترکمال خرازی مدیرعامل شده بود.
من تازه دیپلم گرفته بودم. به کلاسهای کنکور میرفتم تا بتوانم به دانشگاه راه پیدا کنم. در یکی از این کلاسها، یکی از دوستان گفت خبرگزاری پارس دنبال جذب نیرو است. من و عده ای دیگر رفتیم و بعد از قبولی در گزینش، به مدت یک ماه، برایمان دوره آموزشی گذاشتند. دورههایی از قبیل خبرنویسی، مصاحبه، گزارش نویسی و غیره. بعد از پایان دورهها از ما، هم آزمون شفاهی گرفتند، هم کتبی و هم عملی که مثلا تو برو از راهپیمایی روز قدس گزارش تهیه کن. تو برو فلان شهرستان از فلان رویداد خبر تهیه کن و از این قبیل کارها. این دوره عملی که تمام شد، بچه ها را برای گزینش نهایی نزد مدیر خبر فرستادند. مرحوم «حمید هوشنگی» مصاحبه تخصصی با نیروهای جدید داشت و پس از آن نیروها در اتاق خبر توزیع شدند.
من در گروه سیاسی اتاق خبر کار را شروع کردم. آن زمان، حسین نصیری سردبیر گروه بود. مرحوم احمد بورقانی، مرحوم مسعود مشایخی که بعدها در پاکستان شهید شد، مهدی هراتی، عبدالرضا شجاع نوری، علیرضا شجاع نوری، خانم خلخالی و خانم صادقی نیا از نیروهای جدید بودند و خانم منصوره ارگانی و آقای خدابنده لو از همکاران قدیمی و پیشکسوت هم در گروه حضور داشتند. در گروه سیاسی هم یک بار دیگر مصاحبه حضوری داشتیم و جناب نصیری سوالات مختلف سیاسی و مباحث روز را می پرسید. برای ما که یک جوان ۱۹ ساله بودیم، جالب بود که در شروع کار این همه باید مورد سوال قرار بگیریم. البته بعدها و در جریان کار متوجه شدیم که تمام آن آموزشها و مصاحبهها درست و موثر بود.
همزمان احمد خادم المله، رضا ضیایی، محتشمی، جناب اسدی و جناب قربانی از نیروهای قدیمی در سرویس اجتماعی، جانباز امیر نوری و مرحوم وطن دوست و مرحوم بهمن الماسی از نیروهای قدیمی در سرویس شهرستان ها و مهرنوش جعفری و جانباز عباس جعفری در شنود رادیویی مشغول به کار شدند.
برای ما حضور در گروه سیاسی فرصتی بود تا نزد خانم ارگانی و جناب خدابنده لو آموزش عملی ببینیم. مثلا وقتی جلسات مجلس بود ما ۵ نفر با همراهی خبرنگار حوزه در مجلس حضور پیدا می کردیم ولی همه باید گزارشهایی جدا تهیه می کردند و به تحریریه بر می گشتند.
خانم ارگانی و جناب خدابنده لو با روی باز و روحیه ای بالا به ما کار یاد می دادند و ضعفها و قوتهای گزارشهایمان را به ما میگفتند. فضا هم انقلابی بود و ما هم شور زیادی برای خبرنگار شدن در آن ایام داشتیم. بعد از مدتی از این ۵ نفر، ۲ نفر انتخاب شدند تا هنگام جلسات علنی مجلس در صحن آن حاضر شوند و گزارش، مصاحبه و خبر تهیه کنند. جمشید شفیعی هم خبرنگار ریاست جمهوری بود. قرار شد من هم به ایشان کمک کنم. به همین خاطر، سخنرانی ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهوری در قزوین را من پوشش دادم. یک بار هم بنی صدر و فرماندهان ارشد نظامی عازم منطقه بودند و من از طرف ایرنا برای پوشش خبری این سفر اعزام شدم .
نکته خبریای که بنی صدر گفت
خاطرهای هم از آن دوران دارید؟
بله. یک روز که بنی صدر میخواست با فرماندهان نظامی با یک هواپیمای فالکون برای بازدید به مناطق جنگی برود، تیمسار فلاحی، تیمسار فکوری و تیمسار ظهیرنژاد فرماندهان ارشد ارتش هم در آن هواپیما بودند. همه سوار شده بودند. من هم از پله های هواپیما بالا رفتم تا سوار شوم. اما محافظ بنی صدر اجازه نداد و گفت هواپیما پر شده و دیگر جا ندارد. من برگشتم اما هنوز به پایین پله ها نرسیده بودم که همان محافظ با صدای بلند گفت: "خبرنگار خبرگزاری پارس برگرد بالا". من تعجب کردم و از پلهها بالا رفتم. همزمان دیدم یک خبرنگار دیگر از روزنامه انقلاب اسلامی از هواپیما پیاده شد. وقتی وارد هواپیما شدم، بنی صدر گفت: "این ها حواسشان نیست که اگر خبرنگار پارس بیاید همه روزنامهها از خبرهای او استفاده می کنند، ولی اگر خبرنگار روزنامه انقلاب اسلامی گزارش تهیه کند، جز خود این روزنامه، هیچ روزنامه دیگری خبرها را کار نخواهد کرد».
یک خاطره دیگر هم بگویم. همان ماه های اول ورود ما به ایرنا بود که تجاوز رژیم بعثی عراق به میهن اسلامی شروع شد و در همان ساعات اولیه من به همراه چند تن از همکاران برای پوشش خبری تجاوز عراق به فرودگاه مهر آباد اعزام شدیم و با مجروحان حادثه گفت و گو کردیم.
نزدیک بود پایم قطع شود
جریان جانبازی شما چه بود؟
مدتی بعد از ورود به سازمان، باید به سربازی می رفتم. آقای خرازی مدیرعامل خبرگزاری پارس، نامهای به ستاد مشترک ارسال کرد تا خدمت سربازیام مدتی به تعویق بیفتد. بنی صدر آن موقع علاوه بر ریاست جمهوری، فرمانده کل قوا هم بود و باید با این درخواست موافقت میکرد. او هم تنها با یک سال تعویق خدمت موافقت کرد.
من با دوستان مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم که بهتر است از خیر آن یک سال تعویق هم بگذرم و سر موقع، یعنی همان سال ۵۹ به خدمت سربازی بروم و همین کار را هم کردم. بلافاصله عازم خدمت شدم و در دوره آموزشی سربازی شرکت کردم. این بار، خبرگزاری پارس با ستاد مشترک ارتش نامه نگاری کرد تا من به عنوان مامور در ستاد تبلیغات جنگ (خبرگزاری پارس) خدمت کنم که موافقت شد.
آقای خرازی همزمان ریاست ستاد تبلیغات جنگ را برعهده داشت. در واقع، آن زمان برخی از اعضای خبرگزاری، ماموریت دوگانه داشتند یعنی هم در خبرگزاری پارس بودند و هم عضو ستاد تبلیغات جنگ. به همین دلیل، من و سایرهمکاران در عملیات مختلف دفاع مقدس برای پوشش خبری به جبهه ها اعزام میشدیم. به همین دلیل، قبل از عملیات بیت المقدس به عنوان نماینده ستاد تبلیغات جنگ و مسئول هماهنگی خبرنگاران اعزامی به مناطق عملیاتی جنگ، به جبهه جنوب اعزام شدم.
در مرحله دوم عملیات بیت المقدس و قبل از آزادی خرمشهر، ترکشی به پای چپ من خورد و بعد از عبور از آن، پای راست مرا هم درگیر کرد. وقتی دوستانمان در تهران متوجه شدند، بلافاصله هماهنگی کردند که به تهران منتقل شوم. پیش از آن، رئیس بیمارستان بنیاد شهید در جمع کارکنان خبرگزاری گفته بود: بسیاری از رزمندههایی که از ناحیه پا مجروح میشوند، اگر فوری به تهران اعزام شوند و در آنجا مورد معالجه قرار گیرند، به احتمال زیاد دیگر نیازی به قطع پای آنها نخواهد بود.
گویی این جمله در ذهن آقایان نصیری، مرحوم هوشنگی و مرحوم بورقانی مانده بود، طوری که بعد از شنیدن خبر ترکش خوردن من، تمام تلاششان را کردند تا مرا مستقیم به تهران بیاورند. با کوشش این عزیزان، من به بیمارستان مصطفی خمینی تهران منتقل شدم. چندین عمل جراحی روی پاها انجام شد و پس از چند ماه بستری برای ادامه معالجات به لندن اعزام شدم . چون ترکشها علاوه بر شکستگی پا، باعث انسداد مجاری ادرار شده بود، ادامه درمان در لندن صورت گرفت . در تهران و لندن در مجموع ۲۷ عمل جراحی داشتم . همان ایام آقای عباس جعفری دولت آبادی ( دادستان سابق تهران) و آقای امیر نوری همکاران ما در ایرنا هم در عملیات مجروح شده بودند. جعفری بر اثر ترکش، دستش از مچ قطع شد و نوری نیز از ناحیه شکم آسیب دید.
ایرنا: بعد از آن چه کردید؟
در زمان مدیرعاملی آقای خرازی، من به مدت سه سال نماینده ایرنا در پاکستان بودم. بعد از ایشان، در دوره آقای نصیری مدتی سردبیر گروه سیاسی شدم و بعد هم به مدت ۴ سال سردبیر شیفت شب بودم. صبحها نیز در مقطع کارشناسی اقتصاد در دانشگاه تهران درس میخواندم.
سه نسل روزنامه نگار در کنار هم
به دهه ۷۰ برویم. روزنامه «ایران» چگونه تاسیس شد؟
در دهه ۷۰ آقای فریدون وردی نژاد مدیر عامل خبرگزاری بود. ایشان نگاه توسعهای به فعالیتهای خبرگزاری داشت. در نتیجه با مطالعات بسیار، دانشکده خبر و روزنامه ایران تاسیس شد. وظیفه دانشکده خبر تربیت نیرو بود، با این نگاه که در اصل نیروهایی در این دانشکده تربیت شوند تا بتوانند هم در سایر رسانهها فعالیت کنند و هم در خود ایرنا تا بتوان برای آینده خبرگزاری کادر سازی کرد. من و بعضی دیگر از دوستان که در دانشکده خبر تدریس داشتیم با همین نگاه کادر سازی و تربیت نیروی حرفهای برای رسانهها اقدام میکردیم.
در مورد تاسیس روزنامه ایران نیز یکی از اهداف آن، استفاده از تولیدات متنوع و حرفهای ایرنا بود. خبرگزاری ایرنا آن زمان مشکلی داشت و آن این بود که مطالبش را دیگر رسانهها بدون منبع یا به شکلی ناقص منتشر میکردند. آقای وردی نژاد دنبال این بود که این مشکل را به نحوی حل کند. در نتیجه با مشورت با روزنامه نگاران قدیمی و کارشناسان مختلف و در هماهنگی با مرحوم هاشمی رفسنجانی رییس جمهور، روزنامه ایران تاسیس شد.
شخصا شاهد بودم که قبل از تاسیس روزنامه، صدها ساعت جلسه کارشناسی برگزار شد چون وقتی یک روزنامه میخواهد منتشر شود باید حرف جدیدی داشته باشد تا بتواند مخاطب جذب کند. بنابراین، روزنامه ایران پا به میدان گذاشت. نکته جالب دیگر روزنامه ایران این بود که آقای وردی نژاد سه نسل روزنامه نگار را کنار هم قرار داد یعنی یک نسل روزنامه نگاران قبل از انقلاب بودند مانند مرحوم حسین الهامی، آقای محمد بلوری و آقای بهروز بهزادی. نسل بعدی ما بودیم که بیش از ۱۰ سال سابقه فعالیت در ایرنا داشتیم. نسل بعدی هم دانشجویان رشته ارتباطات بودند که یا تازه فارغ التحصیل شده بودند یا در حال درس خواندن بودند.
در ابتدای فعالیت روزنامه، آقای وردی نژاد مدیر مسئول و مجید رضاییان جانشین مدیر مسوول بود. احمد توکلی معاون گزارش ،حسین ضیایی معاون سیاسی و من معاون خبری سردبیر روزنامه بودم .علی آقاغفار، محمد آقازاده، مرتضی سرهنگی، هدایت الله بهبودی، فرهاد سپهرام، مرحوم آل ابراهیم، شجاعی، اکبری صحت و مرحوم امین زاده از دیگر عزیزانی بودند که در دوران تاسیس روزنامه، امور تحریریه را برعهده داشتند و زحمات زیادی متحمل شدند. پس از مدتی، مدیریت ایرنا برای هماهنگی عملیاتی بین خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران از مدیران خبرگزاری به طور همزمان در ایران هم استفاده کرد. مثلا من همزمان که مدیرکل اخبار داخلی ایرنا بودم، سردبیر روزنامه ایران هم بودم. یا آقای خدادی که مدیر کل اخبار خارجی ایرنا بود سردبیر ایران دیلی هم بود. میدانید که روزنامه ایران، روزنامه الوفاق را به زبان عربی، ایران دیلی را به زبان انگلیسی و همین طور روزنامه ایران ورزشی را منتشر میکرد. به همین دلیل، برخی از مدیران ایرنا صبحها در خبرگزاری و عصرها در روزنامه مشغول بودند. علاوه بر اینها، نشریات و هفته نامههای دیگری را هم منتشر میکرد. پس از مدتی، روزنامه تبدیل به موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران شد.
نگاه وردی نژاد به ایرنا و ایران
در آن دوران، جهت گیری های سیاسی ایرنا به کدام سو بود؟
در زمان آقای وردی نژاد یکی از بحثهایی که ایشان در جلسات مطرح میکرد، این بود که ما باید نگاهمان به ایرنا، خبرگزاری ملی و حاکمیتی باشد، ولی روزنامه ایران باید سخنگو و مدافع دولت باشد. یعنی روزنامه طوری باشد که سیاست دولت را پیگیری کند اما ایرنا نمیتواند صرفا خبرگزاری دولت باشد چون قوایی مثل قوه قضاییه و مجلس و دیگر تشکیلات حکومتی هم وجود دارند که خبرگزاری باید فعالیت آنها را نیز پوشش دهد. البته بعدها این نگاه در مواردی دستخوش فراز و نشیبهایی شد ولی برای ما مدیران کاملا جا افتاده بود که وقتی در روزنامه هستیم، باید چه سیاستهایی را تعقیب کنیم و هنگامی که در ایرنا هستیم چه سیاستهایی را.
ایرنا؛ بسیار نزدیک به نهادهای حکومتی
رابطه ایرنا با سایر نهادها چگونه بود؟
آن موقع ایرنا به عنوان خبرگزاری نظام و حاکمیت، خیلی نزدیک به ارگانهای حکومتی بود. مثلا همکاران ما تقریبا با تمامی نهادها و وزارتخانهها ارتباط داشتند. یادم هست ما هر هفته بولتنهایی را تهیه میکردیم و قبل از خطبهها دست ائمه جمعه میرساندیم. حتی در مواردی برای رییس جمهور و رهبری هم قبل و بعد از سفرهای استانیشان بولتن میفرستادیم، به این شکل که از قبل تیمی از خبرنگاران و گزارشگران ایرنا را به شهرستانهایی که قرار بود رهبری و رییس جمهوری به آنجا بروند میفرستادیم تا از آن منطقه گزارشهای میدانی تهیه کنند. این گزارشات به شکل بولتن در اختیار رهبری یا رییس جمهوری قرار میگرفت. نمایندگان ایرنا در آن دوران حتی در جلسات مختلف شورای عالی امنیت ملی حضور مییافتند. همین طور جلسات مشترکی با سخنگوی وزارت امور خارجه داشتیم که فقط نماینده ایرنا در آن حضور داشت.
در آن زمان، حدود ۳۰ دفتر نمایندگی ایرنا در کشورهای خارجی ایجاد شد. دفاتر منطقهای ایرنا در داخل و خارج هم کار خود را آغازکرد. با این کار، تمرکززدایی انجام شد و سردبیری اخبار علاوه بر تهران در برخی از شهرستانها و نمایندگیهای ایرنا در خارج از کشور انجام میشد.
سال ۱۳۷۸، آقای وردی نژاد مرا مامور تشکیل دفتر منطقه ای جنوب شرق آسیا در مالزی کرد. کمتر از سه سال آنجا بودم. همزمان دفاتر پکن و توکیو را هم پوشش میدادیم. در ماههای پایانی ماموریت مالزی، آقای عبدالله ناصری مدیرعامل ایرنا شد.
وردی نژاد از قبل از ایرنا شناخت داشت
با توجه به سابقه فعالیت آقای وردی نژاد در خارج از حوزه رسانه، ایشان چطور در ایرنا مدیریت کرد؟
درست است که آقای وردی نژاد از سپاه آمده بود اما همه چیز حاکی از این بود که ایشان از قبل، مطالعه کاملی درباره خبرگزاری ایرنا و نیروهای آن کرده بود. طوری که وقتی وارد خبرگزاری شد تقریبا از تمام توان داخلی سازمان بهره برد.
یادم هست یکبار که در جلسه مدیران، یکی از معاونین سازمان می خواست از مقام خود کناره گیری کند آقای وردی نژاد با آن مخالفت کرد و به ایشان گفت باید همین ترکیبی که برای مدیران درنظر گرفتهام ادامه داشته باشد . شما اگر بروی چه کسی می خواهد جایت را بگیرد؟!
آن شخص پاسخ داد: این همه شیر در بین مدیران وجود دارد.
آقای وردی نژاد گفت: بله. این ها همه شیرند اما هر کدام شیر بیشه خود.
یعنی آقای وردی نژاد پیش از آمدن به ایرنا، شناخت کاملی از تواناییهای اعضای سازمان داشت، موضوعی که در برخی دورههای بعد، عکس آن عمل شد. در همین دولت قبل، شاهد بودیم که مدیرعامل به نیروهای قدیمی سازمان به عنوان شهروند درجه ۲ نگاه میکرد، حجم زیادی از نیروها و دوستان خود را از بیرون سازمان آورد و بودجه قابل توجهی هم به هزینههای ایرنا تحمیل کرد .
آقای وردی نژاد اهل مشورت با مدیران خود بود. یک شورای سردبیری بود که هر روز تشکیل میشد. آن موقع، چون سردبیر ارشد خبرگزاری بودم، جلسات را من تشکیل میدادم. جلسات دیگری هم با عنوان جلسات خبر با حضور مدیرعامل داشتیم. این جلسات هفتگی برگزار میشد و تاکید ایشان هم این بود که باید این جلسات منظم برگزار شود. مدیرعامل معمولا اطلاعاتی از بیرون سازمان میآورد که در آن جلسات مطرح میشد. در این جلسات، ایشان با اعضای جلسه مشورت میکرد. از وقتی که روزنامه ایران تاسیس شد نیز سردبیر روزنامه یا مدیرمسوول آن به جلسات اضافه شد.
ایرنا هنوز مرجع دیگر رسانهها بود
اشاره کردید که در دهه ۷۰ مدیر کل اخبار داخلی ایرنا بودید. در آن دوران، شرایط ایرنا در مقایسه با سایر رسانهها چطور بود؟
همانطور که گفتم در دهه ۷۰ خبرگزاری با تاسیس روزنامه وارد عرصه جدیدی شده بود. دانشکده خبر هم تاسیس شده بود و دانشجو برای ایرنا و ایران و سایر رسانه ها تربیت میکرد. برخی از همکاران ایرنا نیز در دانشکده ادامه تحصیل دادند . من و برخی از دوستان که در دانشکده خبر تدریس داشتیم با دید شناسایی استعدادها فعالیت میکردیم .
بعدها تعداد قابل توجهی از فارغ التحصیلان دانشکده در رسانههای مختلف و جدیدی که در اواخر دهه ۷۰ و دهه ۸۰ شکل گرفتند، مشغول شدند. تا آن زمان، ایرنا تنها خبرگزاری ایران بود اما بتدریج، ایسنا، مهر، فارس و خبرگزاریهای دیگر پا به عرصه رقابت گذاشتند.
در دهه ۷۰ هنوز ایرنا مرجع اصلی رسانههای کشور برای دریافت خبرهای ایران و جهان بود و خیلی از روزنامهها برای دریافت اطلاعات به ایرنا وابسته شده بودند. حتی برای شروع کار ایسنا در سال ۷۸ هم جلسات مشترکی با آقای فاتح موسس ایسنا برگزار شد و ایرنا برای راه اندازی ایسنا مشورت میداد.
تنها دیدار کارکنان ایرنا با رهبری
کارکنان ایرنا در دهه ۷۰ دیداری را با مقام معظم رهبری داشتند. از آن دیدار چه خاطرهای دارید؟
دیدار با مقام معظم رهبری دو بار انجام شد اما نکته حایز اهمیت آن بود که ایشان بسیار فنی و تخصصی درباره خبر و نقشی که خبرگزاری باید داشته باشد، صحبت کردند. ایشان در آنجا به تشریح نوع فعالیتهایی که رسانههای خارجی دارند و هجمهای که علیه نظام مطرح میکنند، پرداختند. از وظیفه خبرگزاری در مقابل این هجومها در دو بعد دفاع و تهاجم گفتند. رهبری دو بحث را مطرح کردند. یکی اینکه فرمودند ایرنا باید نبض نظام باشد و همان طور که نبض، سلامتی بدن انسان را نشان میدهد ایرنا هم باید در داخل، سلامتی یا بیماری نظام را نشان دهد. در زمینه سیاست خارجی هم ایشان فرمودند: ایرنا باید دست بزن نظام در خارج از کشور باشد.
در این ارتباط مثالی هم زدند. گفتند فرض کنید در محلهای یک آدم قلدری وجود دارد که شما زورتان به او نمیرسد، اما اگر یک بار شما سنگی به او پرتاب کنید، حساب کار دستش میآید و میترسد. از همین رو، ایرنا شاید نتواند در برابر حجم سخن پراکنی که رسانههای خارجی با سرمایه گذاریهای فراوان مالی و تعدد و تنوعی که کار آنها دارد، کاری همسان کند اما میتواند همان ضربهای را که مثالش را زدم داشته باشد و ابهت رسانههای دشمن را زیر سوال ببرد.
تاکید رهبر معظم انقلاب این بود که ایرنا باید در زمینه دفاع از ارزشهای انقلاب و رفع اتهامات و ابهاماتی که رسانههای خارجی علیه نظام مطرح میکنند، فعال باشد. علاوه بر این، باید نقاط ضعف کشورهای غربی را مطرح و در افکار عمومی برجسته کنیم یعنی تکی به آنها بزنیم. رهبری در سخنان خود، ضرورت حضور فعال ایرنا در مصاف خبری با رسانههای معاند را هم مورد تاکید قرار دادند و فرمودند: نباید این جریان برجسته کردن نقاط ضعف و ابهام زایی، حالت یکسویه و از سمت آنها به ما باشد بلکه ما هم باید در مصاف خبری فعال باشیم.
ما بعد از دیدار با رهبری، تولید بولتن مصاف خبری را در ایرنا آغاز کردیم که آقای وردی نژاد مسئولیت تهیه و انتشار آن را به من سپرده بود.
روی کار آمدن ناصری
اشاره کردید که اواخر دهه ۷۰ وقتی از مالزی برگشتید، آقای عبدالله ناصری مدیرعامل ایرنا شده بودند. ایشان چه برخوردی با شما داشتند؟
شنیده بودم که آقای ناصری در تهران گفته بود برای نیروهایی که از دفاتر خارجی برمیگردند، کاری ندارد. من هم که عازم تهران بودم به این فکر میکردم وقتی برگردم نیازی به من ندارند، در حالی که خودم معتقد بودم کسانی که به دفاتر خارجی میروند و به کشور برمیگردند حداقل باید دو برابر زمانی که در خارج به سر بردهاند، در تهران خدمت کنند و تجربیات خود از این سفرها را در خدمت سازمان قرار دهند.
در ایرنا همیشه رسم است کسانی که از خارج بر میگردند با مدیرعامل دیدار میکنند تا هم گزارشی از وضعیت دفتر و ماموریت بدهند و هم تعیین تکلیف شوند. هنگام مذاکره با جناب ناصری، ایشان با ماموریت من به سازمان دیگری موافقت کرد. آن زمان دکتر محمدحسن جعفری از مدیران پیشین ایرنا برای راه اندازی خبرگزاری وزارت نفت (شانا) دعوت شده بود و ایشان هم از من و چند تن دیگر از همکاران ایرنا و سازمان صداوسیما خواست تا به تاسیس و راه اندازی شانا کمک کنیم.
دوران معاون خبری
ولی در دورهای، شما معاون خبر آقای ناصری بودید؟
بله. من چند ماهی به عنوان سردبیر در شانا بودم. یک روز، آقای ناصری مرا صدا کرد و گفت باید برگردی، صحبت کنیم. یک بعد ازظهری بود. من نزد ایشان رفتم و صحبتمان ۲، ۳ ساعت طول کشید. ایشان طرح موضوع کردند و گفتند: من با چندجا هماهنگ کردهام و از وزارتهای مسوول برای سپردن معاونت خبر ایرنا به شما استعلام گرفتهام.
ایشان گفت که برای معاونت خبر، آقای خادم المله و آقای روغنی ها هم مد نظر بودهاند اما آنها قبول نکردهاند و فقط شما هستید. من گفتم به دلایلی که این دو قبول نکردهاند من هم نمیپذیرم. ایشان اصرار کرد ولی گفت الآن کسی نیست حکم را تایپ کند . به ایشان گفتم اجازه دهید امشب روی پیشنهادتان فکر کنم. من هم یک سری بحثها را در مورد خبرگزاری و تعاملات درون سازمانی و برون سازمانی معاونت خبرمطرح کردم.
فردای آن روز در شانا که بودم، دوستی پیام فرستاد و گفت دیشب آقای بورقانی نظر آقای ناصری را در مورد شما عوض کرده. بنابراین، بحث معاونت خبر شما منتفی شده است. من هم گفتم: خدا پدر آقای بورقانی و هر کس دیگری که این کار را کرده است، بیامرزد چون از نظر خودم هم بحث تمام شده بود. ناگهان، بعد از ظهر یکی دیگر از دوستان در سازمان پیامی فرستاد و گفت حکم معاونت شما را روی تابلو اعلانات زدهاند. بعدها متوجه شدم مرحوم بورقانی در مورد معاونت خبر من نظر مساعد و موافق خود را به دکتر ناصری داده بود.
آن زمان، دوران اصلاحات بود. خبرگزاری همان نگاه حاکمیتی را داشت ولی مدیرعامل ایرنا نماینده دولت اصلاحات بود. ایشان جلسات وهماهنگی های برون سازمانی داشت و میهمانهایی را هم راسا به سازمان دعوت میکرد. به واقع، من به عنوان معاون خبر امور داخل سازمان و هماهنگیهای داخلی را دنبال میکردم و سعی داشتم جایگاه معاونت خبر ایرنا به عنوان رسانه نظام را حفظ کنیم. برای همین، یک نگاه فراحزبی و فراجناحی به خروجیهای ایرنا داشتیم. طبیعی بود پوشش خبری فعالیتهای دولت در دستور کار قرار داشت، اما سعی این بود ایرنا وارد دعواهای جناحی نشود.
سرپرستی ایرنا
موضوع سرپرستی سازمان برای شما چگونه رخ داد؟
اواخر دوره آقای ناصری و نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴، یک روز ایشان به من گفت هر دفتر خارجی را می خواهید انتخاب کنید و بروید و یا اینکه، مشاور در امور نمایندگیهای خارجی باشید. من این پیشنهادها را نپذیرفتم .
مدت کوتاهی بعد دکتر ناصری از سازمان رفت بدون آنکه حتی جلسه ای برای خداحافظی برگزار کند. معمولا اینطور بود که وقتی مدیرعاملی میخواست تغییر کند، جلسه معارفه و تودیع میگذاشتند اما بدون اینکه چنین کاری شود، ایشان تقریبا بدون اطلاع حتی ما که معاون ایشان بودیم و دوستان دیگر که مدیران ایشان بودند، نیامدند. بعد فقط شنیدیم که ایشان یک بار آمده و لوازم شخصی خود را برداشته و کلا رفته است.
هنوز خودمان را برای شرایط جدید آماده نکرده بودیم و نمیدانستیم چه اتفاقی میافتد و چه کسی قرار است به سازمان بیاید که نامهای از آقای احمد مسجد جامعی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به من دادند که با حفظ سمت معاونت خبر، سرپرست سازمان باشم. به ایشان زنگ زدم و گفتم آقای دکتر، موضوع این نامهای که فرستادهاید، چیست؟ کاش، قبلش هماهنگی میکردید و با هم صحبتی میکردیم. ایشان هم موضوع را به شوخی گرفت و گفت: حالا بیرون جلسهای میگذاریم، چای و قهوهای به ما میدهید، هماهنگ میکنیم.
اینطوری فهمیدیم که آقای ناصری قصد بازگشت به سازمان را ندارد و سرپرستی سازمان را بنا به عرف و جایگاهی که معاونت خبر به لحاظ ساختاری دارد، به من سپردهاند. البته، معمولا هم به معاون خبر در ایرنا به چشم قائم مقام سازمان نگاه میکنند. به این ترتیب، برگزاری جلسات هماهنگی مدیران را شروع کردیم و جلسات سردبیری را هم ادامه دادیم. بعد از آن، به منظور تقویت هماهنگیهای عملیاتی، معاونان فنی و اجرایی سازمان هم به جلسات شورای سردبیری اضافه شدند و عملا، در طول دو سه ماهی که دوره سرپرستی ما طول کشید، این جلسات مشترک بطور مرتب برگزار میشد. علاوه بر آن، خودم در جلسات شورای معاونان وزارت ارشاد در زمان آقای مسجدجامعی و دیگر نشستهای مرتبط شرکت میکردم. هماهنگیهای لازم با وزیر را هم انجام میدادم و ایشان نیز حمایت میکرد.
این ایام، مصادف با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴ بود. حواسمان به این بود که مثل گذشته، ایرنا در این انتخابات هم بتواند وظیفه خود را درست انجام دهد. ستاد خبری انتخابات برای هماهنگی همه بخشها داشتیم و برای هر کدام از نامزدها، یک نماینده از ایرنا به عنوان خبرنگار میفرستادیم تا در ستاد آنها مستقر شود. تمام هم و غم ما در آن زمان این بود که بتوانیم بهصورت عادلانه، خروجی سازمان را بین نامزدها تقسیم کنیم تا مواضع آنها منعکس شود و ایرنا به مثابه پلی باشد تا مردم در جریان دیدگاههای آنان قرار گیرند.
به هر حال، دور دوم انتخابات منجر به پیروزی آقای احمدی نژاد شد و سرپرستی ما ادامه داشت تا اینکه آقای صفار هرندی وزیر ارشاد شد. ایشان مرا احضار کرد، رفتیم و از دوران سرپرستی خدمت ایشان گزارش دادیم. ایشان هم اظهار رضایت کرد و طوری حرف زد که احتمالا کار را ادامه میدهیم. من همانجا به ایشان، پیشنهاد آقای خادم المله را برای مدیرعاملی دادم. چند روز بعد شنیدم آقای احمدی نژاد هم نظرشان این است که آقای خادم به ایرنا بیاید.
وقتی ایشان بهعنوان مدیرعامل سازمان آمد، چون در دوره اصلاحات معاون سازمان بودیم، نامهای برای آقای خادم نوشتم و گفتم حالا شما مدیرعامل هستید. هر کسی را صلاح میدانید، معاون خبر بگذارید. چون دولت عوض شده بود و میدانستیم شرایط تفاوت پیدا کرده است. آقای خادم هم جلساتی برگزار کرد و از مدیران وقت پرسید چه کسی را به عنوان معاون خبر پیشنهاد میکنند. نظر جمع به من بود و چون آقای خادم المله از قدیم مرا میشناخت، عملا معاونت خبر من در دوره ایشان هم ادامه پیدا کرد، در حالی که در ایرنا معمولا با تغییر دولتها، مدیران خبر هم عوض میشوند.
خبر دستگیری صدام
وضعیت ایرنا در دهه ۸۰ چه طور بود؟
در دهه ۸۰ که من معاون خبر بودم، دیگر ایسنا جا افتاده بود. فارس هم فعالیتش را شروع کرد و در نتیجه، دیگر آن حالت انحصاری ایرنا وجود نداشت . با توجه به تجربه شانا که یک پایگاه خبری تخصصی در حیطه انرژی بود، بقیه وزارتخانهها هم به تدریج شروع به راه اندازی پایگاههای خبری مخصوص خود کردند. عملا دیگر ایرنا رقبایی جدی پیدا کرده بود و وظیفهاش در عرصه اطلاع رسانی سنگینتر شده بود.
در این دوران، نقطه قوت ایرنا این بود که کارشناسان زبده و با تجربه داشت. خبرنگاران ایرنا به لحاظ حرفهای در تولید خبر و گزارش در رسانهها مطرح بودند و تلاش همکاران ایرنا تولید گزارشهای دقیق و جامع بود. به عنوان نمونه، وقتی خبر دستگیری صدام به ما رسید، ما در جلسه مدیران بودیم. از دفتر ایرنا در غرب کشور تماس گرفتند و گفتند یک موضوع خبری است که باید سریع با معاون خبر چک کنیم. من از جلسه بیرون آمدم. گفتند ما خبر دستگیری صدام را داریم. بلافاصله با دوستان اخبار خارجی صحبت کردم که آیا چنین خبری در رسانههای خارجی وجود دارد؟ آنها گفتند هیچ رسانهای در این مورد خبری نداده است..
در یک لحظه باید تصمیم میگرفتم که چنین خبری را که هیچ رسانهای در دنیا ندارد، منتشر کنیم یا خیر؟
اینجا خداوند کمک کرد که تصمیم گرفتیم خبر را سریع منتشر کنیم. فقط من به خبرنگار گفتم حتما خبر مستند و دقیق و منبع خبر موثق باشد.
خبر را که دادیم ایرنا اولین رسانه دنیا بود که خبر دستگیری صدام را منتشر کرد و انعکاس وسیعی هم داشت.
البته ایرنا در دوران دفاع مقدس هم در انتشار بسیاری از خبرهای مهم، پیشتاز بود ولی انتشار اختصاصی خبر دستگیری صدام به خاطر اینکه کل دنیا روی آن حساس بود، یک افتخار ویژه برای ایرنا است. دفاتر خارجی ایرنا هم در آن زمان فعال بودند، گرچه متاسفانه بعدها بسیاری از این دفاتر تعطیل شد.
گفت و گو از: حجت مرتجی و ناصر غضنفری
اخبار گروه فرهنگی ایرنا را اینجا بخوانید.
نظر شما